سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک نفر در دل خاک....

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/1 11:33 عصر

یک نفر در دل خاک

زندگی دفتری از خاطرهاست
یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد
ما همه همسفریم
یادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان
و به انگشت نخی خواهیم بست تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است
زندگی باید کرد
و بدانم که شبی خواهم رفت

...و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی




کلمات کلیدی : شهید، شهدای گمنام، شهادت، شعر، قطعه، در دل خاک، خاطره، عکس، یاد

آنکه عاشق می شود خدائی دارد

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/1 9:53 عصر

آن که عاشق می شود خدایی دارد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید ؛ بی خیال . فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه چای و دختر چایکار و حکایت می کرد از لبخندش ، که چه نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زد

 و دستهایش که چه خسته بود و دامنش که چه قدر گل داشت . چای خوش طعم بود . پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است ، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد دعا می کند و آنکه دعا می کند حتما خدایی دارد پس دختر چایکار خدایی داشت .
ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت و تا گوسفندان و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد . و تنها بود و چشم می دوخت به دور دست ها و نی می زد و سوز دل داشت .
و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و تنهاست ، حتما عاشق است و آن که عاشق است ، دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس چوپان خدایی داشت .
دست بر دسته صندلی اش گذاشت . دست بر حافظه چوب و وچوب ، نجار را به یاد آورد و نجار ، درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سالهای سال نهال کوچک را آب داد و کود داد و هرس کرد و پیوند زد . و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک .
و آنکه می کارد و دل می بندد و پیوند می زند ، امیدوار است و آن که امید دارد ، حتما عاشق است و آن که عاشق است ، ، دعا می کند و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دهقان خدایی داشت .
و او که برصندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید ، با خود گفت : حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند ، پس برای من هم خدایی است .
و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی است .

عرفان نظرآهاری




کلمات کلیدی : شهید، شهدای گمنام، شهادت، جنوب، مناطق جنگی، عرفان، نظر آهاری، عاشق، خدا، متن کوتاه، خاک کربلا، بهشت

به یاد جانبازان سفر کرده...

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/1 9:28 عصر

رفتم مرا
ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق
آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که
داغ بوسه پر حسرت ترا
 با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا
تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
 رفتم ‚
مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از
پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم
که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که
در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ازکشمکش و جنگ زندگی
من از دو
چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
 از بستر
وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت
سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله
شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی
بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان
ز گفته ها
دیدم که اینجا ماندنی نیستم
 






کلمات کلیدی : شهدای گمنام، شهادت، شعر، جانباز، سفر، قطعه، تصویر

من با تو زندگی می کنم...!

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/1 12:49 صبح

من با تو زندگی می کنم...!

می خواهی بخند

می خواهی گریه کن

یا می خواهی مثل آینه مبهوت باش

مبهوت من

ودنیای کوچکم

دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی

من با تو زندگی می کنم...!




کلمات کلیدی : شهید، شهدای گمنام، شهادت، زندگی، سجده، خاک، شعر، جنوب، مناطق جنگی

می‏خواهم شهید شوم، شهید در راه تو.....

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/2/31 11:55 عصر

خدایا از تو شهادت می خواهم

... خداوندا! فقط می‏خواهم شهید شوم، شهید در راه تو. خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا! روزی شهادت می‏خواهم که از همه چیز خبری هست، الا شهادت...

با تمام وجود درک کردم که عشق واقعی تویی و عشق به شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق است.

نمی‏دانم چه باید کرد؛ فقط می‏دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‏باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‏یابم. هر موقع آماده می‏شوم چند کلمه‏ای بنویسم، آن­قدر حرف دارم که نمی‏دانم کدام را بنویسم؟ از درد دنیا، از دوری از شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا و هزاران هزار حرف دیگر که در یک کلام اگر نبود امید به حضرت حق واقعاً چه باید می‏کردیم؟!

راستی چه بگویم؟ سینه‏ام از دوری دوستان سفر کرده، از درد، دیگر تحمل ندارد. خداوندا! تو کمک کن چه کنم؟ فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا! خود می‏دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‏ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم! ای خدای عزیز و رحیم و کریم! تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

وقتی به عکس نگاه می‏کنم، از درد سختی که تمام وجودم را می‏گیرد، دیگر تحمل دیدن ندارم. دوران لطف بی‏منتهای حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق دوران، رسیدن آسان به حضرت حق. وای! من بودم نفهمیدم. وای! من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله‏اکبر؛ خداوندا! خودت کمک کن. خداوندا! تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‏دهم شهادت را در همین دوران نصیب بفرما. و توفیقم بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم.

فرازهایی از وصیت‏نامه شهید احمد کاظمی




کلمات کلیدی : شهید، شهدای گمنام، احمد کاظمی، شهادت

ما خدا را داریم...

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/2/31 11:41 عصر

 

خدا با ماست

تو که در باور مهتابی عشق، رنگ دریا داری،


فکر امروز باش.


به کجا می نگری؟ زندگی ثانیه ایست،


وسعت ثانیه را می فهمی؟


می شود مثل نسیم ، بال در بال پرستو،


بوسه بر قلب شقایق بزنیم...


هیچ کس تنها نیست ما خدا را داریم.....




کلمات کلیدی :

ای کاش می شد فهمید

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/2/31 4:28 عصر

ای کاش می شد فهمید...

ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد

که امشب با ناله ای بغض آلود

بر دیار این دل خسته

اشک می ریزد

-----------------------------------------

عصر یک جمعه دلگیر
 دلم گفت
 بگویم و بنویسم
 که
 چرا آب به گلدان نرسیدست و
 هنوزم که هنوز است
 غم عشق به پایان نرسیدست
 بگو به حافظ دلخسته ز شیراز بیاید
 بنویسد
 که چرا

 یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست

 چرا کلبه احزار به گلستان نرسیدست

 




کلمات کلیدی : شهید، شهدای گمنام، شهادت، شعر، قطعه، آسمان، منتظر، موعود، باران

امروز جمعه است...

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/2/31 3:25 عصر

سلامی به بلندای نام صاحب

سلامی به گرمی نفسهایش

و به تلخی سکوتش....

سلام به گل نرجس و روز مبارکش جمعه


شاید این جمعه بیاید شاید.......

-------------------------------------------------

تو که در باور مهتابی عشق، رنگ دریا داری،
فکر امروز باش.
به کجا می نگری؟ زندگی ثانیه ایست،
وسعت ثانیه را می فهمی؟
می شود مثل نسیم ، بال در بال پرستو،
بوسه بر قلب شقایق بزنیم...
هیچ کس تنها نیست ما خدا را داریم.....

-------------------------------------------

می گویند ماه نمی تواند ترانه بسراید
اما، من و ماه
دیشب تا صبح، ترانه سرودیم
او برای ستارگان
و من برای تو، مهدی جان

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر و اجعلنامن خیرانصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه




کلمات کلیدی :

نفرین و آه

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/2/31 3:20 عصر

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست .

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست .

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند .

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست .

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم .

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست .

ای داد ، کس به داغ دل باغ، دل نداد .

ای وای ، های های عزا در گلو شکست .

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود.

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست .

((بادا)) مباد گشت و ((مبادا)) به باد رفت .

((آیا))ز یاد رفت و ((چرا در گلو شکست)) .

فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند .

نفرین و آه




کلمات کلیدی :

با تو زندگی می کنم....

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/2/31 3:11 عصر

می خواهی بخند
می خواهی گریه کن
یا می خواهی مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من
ودنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم...!




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5      >