بگذار تا بگریم.....
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
خاموش و آرام بر ساحل دریایی از خاطرات روزگار عاشقی می نشینیم و صفحه صفحه خاطرات عشق را ورق می زنیم
کلمات کلیدی : شهید، شهادت، شعر، قطعه، گمنام، گریه، آرام
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
خاموش و آرام بر ساحل دریایی از خاطرات روزگار عاشقی می نشینیم و صفحه صفحه خاطرات عشق را ورق می زنیم
خلوتم را نشکن
شاید این خلوت من کوچ کند
به شب پروانه
به صدای نفس شهنامه
به طلوع اخرین افسانه
و غروبی که در ان
نقش دیوانگی یک عاشق
بر سر دیواری پیدا شد
خلوتم را نشکن
خلوتم بس دور است
ز هوای دل معشوق سهند
خلوتم راه درازی ست میان من و تو
خلوتم .....
خلوتم مروارید است به دست صیاد
خلوتم تیر کمانی ست به دست سحر
خلوتم راه رسیده به خداست
خلوتم را نشکن
وه چه خیال باطلی
در پی تو حباب وار
طی طریق می کنم !
آمده ام که بنگرم
تا به کجا پریده ای ؟
چشم دلم به سوی تو
چشم سرم به این زمین
ماندی و تا ابد ولی
حال خراب من ببین!
ماندی و دست من ولی
تا در باغ نارسد!
آمده ام که بنگرم :
که ماندنی؟ که رفتنی؟!!
آیا خواهان آن هستی که بدانی چه قیمتی دارم؟!
من آنم که کسی نمی تواند خریداری کند.
آن را که بخواهد، بر سر قیمت لجاج کند، پس می زنم.
او را در جوهر خویش حل می کنم و در خوشبختی خود زندانی، که در آن غرق شود.
من گونه ام را به گونه شب نهاده ام و صدای تو را شنیده ام.
و من رایحه پر اسرار، وفور بی نظم تو را، به نظم خود کشانده ام.
آیا خواهان ان هستی، بدانی چه قیمتی دارم!!!
می گفت ": دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم "دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم
یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و و قت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت .
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتفش گذاشتم ، به پهلو ا فتاد . دیدم گلو له ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت .
چگونه می توان شناخت حق را؟
در اردوگاه اینان نیز که نماز می خوانند. اینان که هم سجده بر خاک می زنند.
علی(ع) را قبول دارند. حسین(ع) را چطور؟ آن هم قبول دارند. بقیه را هم قبول دارند.
وای....به راستی چه کسی حق است؟!!!
وصیت شهیدی را دیدم که می گفت:
"وقتی حسین(ع) در صحنه است، و تو نیستی!
هر کجا می خواهی باش. چه ایستاده بر نماز، چه نشسته بر سر سفره شراب....."
جایی دیگر خواندم، اگر هزاران بار گناه کبیره انجام دهی، از اسلام خارج نیستی، اما اگر فریاد آه و رنج مسلمانی را شنیدی و کمک نکردی، مسلمان نیستی!
آیا به راستی این فقط مسلمان است؟! مردم عراق و فلسطین و افغانستان مسلمان نیستند!!!
آیا این به فریاد آنها می رسد، یا کمر به قتل آنان می بندد؟!!!
آیا اصلاً هر کس حسین(ع) را قبول دارد، حق است؟!!!
یا هرکس گفت: "مسلمانم" چطور؟
----------------------------------------------
برای جواب به این پرسش، مقاله کوتاه و خیلی واضح در این زمینه هست. خواهش می کنم حتماً مطالعه کنید ، تا ما نیز دچار این خطاها نشویم
"هر کس که مدعی جبهه رهبری است، که حق نیست "
تنهایم نگذار...
دیوار استوار،پنجره ی بدون هوا.
دلم گرفته...
فریادم را در کدام فضا رها کنم که آوار نسازد؟
راهی به بیرون نیست
تمامی مسیرها را دزدیده اند
مثل تک تک ستاره ها
تنهایم مگذار...
دل کوچکم با امید تو پر شده
هوا،آسمان و ماه را پنهان کرده اند.
تنهایم مگذار...
شاید این آخرین راه باشد.
با من می مانی؟!
به نام خدا
من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که...."
معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: «ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کارست؟
آقا اجازه! شهید شده....
می گویند بشر هماره سودایی پرواز بوده است و ساده انگارانه می پندارند آنچه اکنون بدان دست یافته، همان آرزوی دیرینه است که در نهاد او نهاده اند. غافل که آنچه او را مبتلای آن نوشته اند، در آسمان پرسه زدن و در ابرها غوطه ور شدن نیست. پرواز برای ما نه آن است که بدان دل خوش ساخته اند. پرواز برای ما، جدا شدن از زمین نیست، آنسان که ماندن، چسبیدن به آن ... پرواز برای ما، به آسمان رسیدن نیست، کهکشان در نوردیدن نیست... اصلاً، پرواز برای ما آسمان و زمین ندارد. در زمین سکنی گزیدن همان و از آسمان گذشتن، همان. نه از یک آسمان، تا آنجا که حتی ملک را نیز بال بشوزد. و گویا از همین روست که ما را بال نداده اند؛ شاید، تا بدانیم پرواز برای ما، بال زدن نیست، پریدن نیست. بال زدن و پریدن و اوج گرفتن، برای پرنده هاست... انسان فقط پرواز می کند؛ یعنی پرواز می شود... اوج نمی گیرد، عروج می گیرد... باور اگر ندارید، شاهد بیاورم..؟
بشکسته تر ازخویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند « امین » ، بسته دنیا نیـم اما
دلـبـسـته یــاران خــراسـانـی خویشم