سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به دیدارم بیا هر شب ...

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/9 6:33 صبح

من تنها و تاریکم

به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تاریک و تنهای خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است
بیا بنگر؛ چه غمگین و غریبانه در این ایوان سر پوشیده؛
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام
با این پرستوها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
شب افتاده است و...

من تنها و تاریکم




کلمات کلیدی : شعر، قطعه، بهشت، تنها، تاریک، دیدار، پرستو

گریزانم از این مردم که با من....

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/8 12:58 صبح

حیف است که هیچ بال و پری نیست مرا

 ز جمع آشنایان می گریزم

به کنجی میخزم آرام وخاموش

نگاهم غوطه ور در تیره گی ها

به بیمار دل خود میدهم گوش

گریزانم از این مردم که با من

بظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دوصد پیرابه بستند...

 آنجا که تویی رهگذری نیست مرا

جز دوری تو غم دیگری نیست مرا

خواهم که به جانبت پرواز کنم

حیف است که هیچ بال و پری نیست مرا




کلمات کلیدی : پرواز، تنها، گریزان، احساس، رهگذر، غم، و ترانه

کوثر دالان بهشت....

ارسال‌کننده : قطعه ی گمنام در : 89/3/6 5:17 صبح

 

با من می مانی؟!

تنهایم نگذار...

دیوار استوار،پنجره ی بدون هوا.

دلم گرفته...

فریادم را در کدام فضا رها کنم که آوار نسازد؟

راهی به بیرون نیست

تمامی مسیرها را دزدیده اند

مثل تک تک ستاره ها

تنهایم مگذار...

دل کوچکم با امید تو پر شده

هوا،آسمان و ماه را پنهان کرده اند.

تنهایم مگذار...

شاید این آخرین راه باشد.

با من می مانی؟!

 




کلمات کلیدی : شهید، شعر، قطعه، بهشت، گمنام، کوثر، تنها